انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

ترانه زن - اثر همایون هوشیارنژاد

هنوز تنهاتر از تنها منم ، من...
همون بیگانه از خود در تنم من

اگر زیبا به قامت پیرهنم من
پر از احســـــاس عاشق بودنم من
به خود میبالم از این که زنـــــم من...

زنی که درمثال همتای ماهـــــم
به دنیایی می ارزه یک نگاهـــــم

منی که قلب عاشق رو پناهـــــم
چـــــــرا خود بی کس ، بی تکیه گاهــــــم؟
چـــــــرا عاشق شدن ، بوده گناهــــــم؟

وقتی خدا تن آفرید ، از برگ گل زن آفریـــــــد
احساس عاشق بودن و به خاطر من آفریـــــــد

وقتی خدا تن آفرید ، از برگ گل زن آفریـــــــد
احساس عاشق بودن و به خاطر من آفریـــــــد...

من چرا شیرین ، بی فرهادم امروز
که برده زندگی ، از یادم امروز

من بهاری گم شده ، در بادم امروز
شکستـــــــه در گلو ، فریــــــــادم امروز

وقتی خدا تن آفرید ، از برگ گل زن آفریـــــــد
احساس عاشق بودن و به خاطر من آفریـــــــد...

وقتی خدا تن آفرید ، از برگ گل زن آفریـــــــد
احساس عاشق بودن و به خاطر من آفریـــــــد...

من چرا شیرین ، بی فرهادم امروز
که برده زندگی ، از یادم امروز

من بهاری گم شده ، در بادم امروز
شکستـــــــه در گلو ، فریــــــــادم امروز

وقتی خدا تن آفرید ، از برگ گل زن آفریـــــــد
احساس عاشق بودن و به خاطر من آفریـــــــد...

وقتی خدا تن آفرید ، از برگ گل زن آفریـــــــد
احساس عاشق بودن و به خاطر من آفریـــــــد..

فقط برای لبخند

یارو زبونش می‌گرفته، میره داروخونه می گه: آقا "اشپیل" داری؟

کارمند داروخونه می گه: "اشپیل" دیگه چیه؟

یارو جواب می ده: "اشپیل" !

کارمنده می گه: والا ما تا حالا "اشپیل" نشنیدیم. چی هست این "اشپیل

یارو می گه: بابا "اشپیل"، "اشپیل"

 طرف می‌بینه نمی فهمه، می ره به رئیس داروخونه می گه اون میآد می پرسه: چی می‌خوای عزیزم؟ یارو می گه: "اشپیل"رئیس می پرسه: "اشپیل" دیگه چیه؟ یارو می گه: بابا "اشپیل" دیگه. این ورش "پیل" داره، اون ورش "پیل" دارهرئیس داروخونه می گه تو مطمئنی که اسمش "اشپیل"ه؟ یارو می گه: آره بابا خودم دائم مصرف دارم. شما نمی‌دونید "اشپیل" چیه؟ رئیس هم هر کاری می‌کنه، نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه یکی از کارمندای داروخونه  میآد جلو و می گه: یکی از بچه‌های داروخونه مثل همین آقا زبونش می‌گیره فکر کنم بفهمه این چی می‌خواد. اما الان شیفتش نیست رئیس داروخونه که خیلی مشتاق شده بود بفهمه "اشپیل" چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع برش داره بیارتش می‌رن اون کارمنده رو میارن. وقتی می رسه، از یارو می‌پرسه: چی می خوای؟ یارو می گه: "اشپیل"کارمنده می گه: "اشپیل یارو: آرهکارمنه می گه: که این ورش "پیل" داره، اون ورش "پیل" داره؟ یارو میگه: آره، همونهکارمند میگه: داریم! چطور نفهمیدن تو چی می خوای!؟ همه خیلی خوشحال شدن که بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد. کارمنده سریع می ره توی انبار و "اشپیل" رو میذاره توی یه کیسه نایلون مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارشهمه جمع می شن دور اون کارمند و با کنجکاوی می‌پرسن: چی می‌خواست این؟ کارمنده می گه: "اشپیل"می‌پرسن: "اشپیل"؟ "اشپیل" دیگه چیه؟ می گه: بابا همون که این ورش "پیل" داره، اون ورش "پیل" دارهرئیس شاکی می شه و می گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه "اشپیل" ور دار بیار ببینیم "اشپیل" چیه؟ کارمنده می گه: تموم شد آخرین "اشپیل" رو دادم به این بابا رفت


دلم خنک شد، آخر نفهمیدین "اشپیل" چیه !!! 

 

از وبلاگ http://pws.blogsky.com/ با نام شوهر جان

افاضات فاضل نمایانه

شاعر جوان شعری خوانده و منتظر اظهار نظر مخاطبان است.دوست دارد دربارۀ شعرش حرف بزنند تا از دانش شاعران باتجربه بهره مند شود.

می گویند که در شعر او چند مورد "حشو" هست. شاعر جوان نمی داند که این سخن بیانگر امتیاز شعر اوست یا نشانۀ کاستی در شعر است؟

جرئت نمی کند که بپرسد "حشو" چیست؟ لابد آن همه شاعر با تجربه و صاحب نام با نگاهی استادانه به این شاعر تازه وارد حالی خواهند کرد که در برابر سخن بزرگان ، باید ساکت باشد.

بخت یاری می کند و یکی از بزرگان محفل به موارد حشو در شعر او اشاره می فرماید:

ببین جانم! آسمان آبی ، حشو است. معلوم است که آسمان آبی است ،مگر می شود که رنگ دیگری باشد؟ همین طور هم وقتی می گویی؛ تو رفتی، این حشو است. همان کلمۀ "رفتی" به خاطر شناسه ای که دارد به ضمیر "تو" اشاره دارد ونیازی به آوردن ضمیر نیست.

                                    ***

از این گونه افاضات فاضل نمایانه اما پوچ و بی مایه ، در جلسات ادبی واخیرا در مقالات نقد فراوان دیده می شود.حکم اندازی هایی که بیش از دانش و مطالعه،به شنیده های پراکنده وتقلیدهای ناآگاهانه اتکا دارد.

منتقد محترم و کارشناس جلسۀ ادبی ، فرصت ندارد که به یک کتاب معتبر و مرجع ، نگاهی بیندازد تا دریابد که حشو چیست و چه انواعی دارد و در شعر چه نقشی ایفا می کند؟

چنان که وقتی با شعری مواجه می شود که دچار پریشانی نحوی و نگارشی و معنایی است، آن پریشانی را ساختار شکنی می پندارد و افاضه می فرماید که؛ ساختار شکنی از رهاوردهای هنر مدرن است وبا این خبط بزرگ، سرایندۀ شعر و مخاطبا ن را به پریشان گویی سوق می دهد.

بی آن که حتی یک مقالۀ ساده دربارۀ ساختارشکنی خوانده باشد تا مفهوم آن را به اجمال دریابد.

منتقد محترم وکارشناس جلسۀ شعر ، معتقد است که زبان فارسی ،همین زبان روزنامه ها و رسانه هاست و شعر هم باید به همین زبان باشد تا شعر امروز نامیده شود.

مثلا اگر شاعر به جای "گریه کردم" بنویسد؛ "گریستم" زبان شعرش کهنه است.برخی از این منتقدان دانا، حکم صادر کرده اند که مخفف کردن کلمات در شعرامروز جایی ندارد.

مثلا؛ (ز) به جای (از) یا (ره ) به جای (راه)، برای یکی از این حاکمان بی بدیل عرصۀ نقد ادبی، نمونه هایی از بهترین شعرهای امروز را ازبزرگترین شاعران این روزگار در قالب های مختلف خواندم، که سرشار بود از همین کلمات مخفف، فرمود اگر این گونه است پس چرا در تمام جلسات ادبی می گویند که کلمات مخفف، در زبان شعر امروز جایی ندارد؟

عرض کردم ؛ آنها که می گویند آیا از مطالعۀ منابع ومجموعۀ آثار شاعران برجستۀ این دوران، به چنین نتیجه ای رسیده اند؟ یا آن که برای داوری دربارۀ زبان شعر امروز فقط در محفل کوچک دوستان اطراف خود جست و جو کرده اند؟

مانند آن آدم خوش ذوق و خوش خیالی که گفته بود؛ این سد کرج ما، بزرگترین سد کرج دنیاست!

                                     ***

حاصل همین دانش ناقص و افواهی، و نقد شعر براساس شنیده های پراکنده و بی سامان،در یکسان شدن شعرها وسطحی شدن زبان واندیشۀ شعر نمایان می شود.

شاعر جوان که با بیم و امید به جلسۀ شعر آمده است تا محصول ذوق و هنر خود را عرضه بدارد و از تجربۀ بزرگان بهره جوید، وقتی با این احکام شگفت وپر از ادعا مواجه       می شود،با انفعال و تسلیم،       می کوشد که شعرش را با پسند محفل نشینان سازگار کندو پس از چندی ، دیگر این شاعر نیست که به مکاشفه در جهان کلمات می پردازد بلکه این پسند ناهموارمنتقد ومسؤل جلسه و یاران اوست که بر شعر و اندیشه و ذوق شاعر سایۀ اقتدار وهراس افکنده است.

آن گاه که شاعر جوان به رنگ محفل درآمد و شعرش، پاسخ گوی نیازهای خودبینانۀ استادجلسه شد، در جمع مریدان پذیرفته می شود و استاد خرسند است که یک استعداد خلاق را کشف و خنثی کرده است به نحوی که دیگر از جانب این استعداد نوظهور، هیچ خطری اقتدار استاد را تهدید نمی کندو آن جوان ناگزیر است همواره زیر سایۀ الطاف و راهنمایی های استاد ومراد خود،شعر بنویسد. 

 

به نقل از وبلاگ http://tarannnom.blogfa.com/ 

آقای اسماعیل امینی

به تمام ایرانیان

باور کن این زمین دلش از دست ما پر است

تاریخ از صداقت آئینه دلخور است 

از روزهای درد فقط خاطرات ماند
از جنگ سرفه های پر از خون برات ماند 

 هان! از کجای قصه بدی را بلد شدیم
دیروز خوب بوده و امروز بد شدیم  

 

ـ بد! مثل قاتلی که به خون تکیه می کند
دارد زمین به حال بدم گریه می کند... 

آن روزها برای همه پشت می شدیم
ما فرق داشتیم ولی مشت می شدیم 

نامرد در مقابلمان پست و ریز بود
حق هر کجا که بود بزرگ و عزیز بود 

تا این که ذره ذره غباری بلند شد
عزت نشست. خفت و خواری بلند شد 

برخی که جنگ بود و نبودند آمدند
آوارسنگ بود و نبودند آمدند 

سوگند خورده اند که پابند می شوند
احساس کرده اند خداوند می شوند! 

کم رنگ شد چقدر تمامی اصل ها
افتاد بوی تفرقه در بین نسل ها 

گاهی تبر زدند به ریشه. اثر نکرد
"کاری که کرد تفرقه با ما تبر نکرد" 

هر روز زخم تازه به این اتحاد خورد
پشت تمام معتقدان نیز باد خورد 

در راه کسب قدرت هر چیز می دهند
این خاک را به قیمت یک میز می دهند 

ارکان پیشرفت زمان را گرفته اند
از ما غرور میهن مان را گرفته اند 

تاریخ هم به آینه ها خو نمی کند
این آبروی رفته به ما رو نمی کند 

 ای آبروی روز مبادای روزگار
منت گذار بر سر ما. آبرو بیار... 

 


 از وبلاگ: (شاعرترین حباب)   از دوست قدیمی و همشهری رحیم کریمی

shaertarin.blogfa.com

فوتبال سکسی است و لایی زدن لذت سکسی دارد- طنز نیستا!!

زیست جهان جنسی و مقوله‌ی حجاب

دکتر‌ اکبر جباری*

درباب حجاب و بی‌حجابی، سخنان زیادی گفته‌اند و می‌توان گفت. می-خواهم در این خصوص از منظر فلسفه‌ی سکس به نکاتی توجه نمایم که غالباً مورد غفلت قرار می‌گیرد.

بی‌حجابی، یا بد حجابی، در جامعه‌ای مانند ایران، علل متعددی دارد که این علل در مجموع، عالمی را برای ایرانیان بطور عام ساخته است که من از آن به «زیست جهان جنسی» و یا «عالم سکسشوال» یاد می‌کنم.

در جامعه‌‌ای که معماری، شهر سازی، ترافیک، صنعت، ورزش، هنر، رسانه، سینما، سیاست و بسیاری از امور آن ساختار و ماهیت سکسشوآل دارد، بطور طبیعی، رفتار افراد نیز ماهیت سکسشوآل پیدا می‌کند. یکی از مظاهر این زیست جهان، «بی‌حجابی» و یا «بدحجابی» است. بی‌حجابی، کنشی است از یکسو هم معلول زیست جهانِ سکسشوآل است و ازسوی دیگر هم علت آن. در این مقال سعی خواهم کرد کمی درباب این «عالم» و «زیست جهان» سخن بگویم.

معماری جنسی

توجه به معماری اصیل اسلامی ایران، بسیار در فهم ماهیت سکسشوآل معماری مدرن موثر خواهد بود. معماری اصیل ایرانیان، در ذات خود «عفیف» بود. عناصری مانند «اندرونی» و «بیرونی»، «مطبخ»، حتی کلون در که یکی برای اهل خانه که محرم بودند و دیگری برای بیگانه که نامحرم بود. همه‌ی این عناصر در یک ساختار مناسب و محاسبه شده در خدمت «کلی» بود که نام این کل «خانه» بود. خانه، محل امنیت و آسایش بود تا در آن، اهل خانه به «سکینه» برسند. پاکی و عفت از در و دیوار خانه‌ی ایرانی می‌بارد.

اما در مقابل، معماری مدرن با عناصری که اساساً خانه را تبدیل به یک «سرپناه» کرده است. آدمی خسته از فعالیت اجتماعی شب هنگام به یک سرپناه نیاز دارد و خانه چنین جایی می‌شود، همچنان‌که مسافرخانه، هتل، حتی زیر یک پل و داخل باجه تلفن نیز می تواند برای کسانی «سرپناه» باشد. دیگر چیزی به نام «سکینه» و «آرامش» و «عفت» در این معماری معنا ندارد. همه چیز بطور آشکار و لخت عرضه می‌شود. باید از کمترین فضا برای بیشترین منفعت استفاده کرد. آشپزخانه «باز» می‌شود. آشپزخانه‌ی «اُپن» نماد روسپیگری معماری مدرن است. حتی حمام نیز می‌تواند شیشه‌ای باشد. نیازی به پوشیدگی نیست. هیچ حریم خصوصی وجود ندارد. سایه‌ی «برج‌ها» بر روی خانه‌های سنتی، و ساختمان‌های دیگر سنگینی می‌کند. دیگر عفت در معماری وجود ندارد. چنین معماری در ذات خود سکسشوآل است.

شهرسازی جنسی

شهر مدرن شهری است برای انسان مدرن و همانگونه که معماری انسان مدرن ماهیت سکسشوآل می‌یابد، شهر نیز از همان ماهیت تبعیت می‌کند. عناصر شکل دهنده‌ی شهر مدرن عناصری است برای ایجاد «لذت» بیشتر. ساختمان‌های بلندی که اشراف کامل به ساختمان‌های کوچک مجاور دارند و تا اتاق خواب ساختمان‌های مجاور را در دید خود می‌آورند. همه چیز در چشم‌انداز سکسشوآل مستقر می‌شوند. اتوبان‌ها و بزرگراه‌هایی که می‌توان با سرعت در میان انبوه اتومبیل‌ها «لایی» کشید. «لایی» کشیدن در ترافیک خیابان‌ها و لذت حاصل از آن، یک کنش سکسشوآل است. چنین کنشی، شب‌ها در اتوبان‌ها لذت بیشتری تولید می‌کند.

ورزش جنسی

ماهیت ورزش‌های قهرمانی امروزه کاملاً سکسشوآل است. ورزش قهرمانی اساساً دیگر ورزش نیست چراکه دیگر نه برای سلامت بلکه برای تولید لذت است، لذتی سکسشوآل.

شاید مفهوم سکس در ورزشی مانند بدنسازی، بسیار آشکار باشد، هنگامی که شخص بدنساز در برابر آیینه می‌ایستد و اندام خود را نظاره می‌کند. آیینه ابزاری لازم برای این «خود ارضایی» بدنساز است. اما نه تنها بدنسازی بلکه همه‌ی ورزش‌هایی که امروزه به ورزش قهرمانی بدل شده است، چنین ماهتی دارند. فوتبال را در نظر آورید. شاید ماهیت سکسشوآل فوتبال بسی شدیدتر از دیگر ورزش‎های قهرمانی باشد. عناصر جنسی موجود در این ورزش، به شکل فزاینده‌ای سکسشوآل است.

داخل کردن یک توپ درون یک سوراخ (دروازه) و لذت حاصل از این فعل. لایی زدن بازیکن مقابل به مثابه یک حریف جنسی و لذت حاصل از آن برای شخص فاعل(لایی زن) و خشم مفعول(لایی خور). فریادها و خوشحالی‌ها و حتی عصبایت‌های حاصل از برد یا باخت، همگی کنش‌هایی سکسشوآل هستند.

صنعت جنسی

تولیدات صنعتی با طراحی‌های مدرن گرچه همگی در خدمت تولید لذت هستند، اما با ابداع مفهوم «طراحی جنسی» (sexual design) در تولیدات صنعتی، این مفهوم بطور رسمی و با آگاهی تمام پا به عرصه صنعت نهاد. امروزه بسیاری از صنایع بزرگ دنیا در طبقه بندی محصولات خود، محصولاتی را با همین عنوان طراحی و تولید می‌کنند. گرچه ابتدا این مفهوم به دلیل طبقه بندی مشتریان و شناخت ذائقه آنا پدید آمد، چراکه برخی از افراد به عناصر سکسشوآل علاقه نشان می‌دادند، اما به تدریج این محصولات در سطح جامعه شروع به ذائقه سازی می‌کنند و حتی کسانی را که هیچ توجه‌ای به نمادها سکسشوآل نداشته‌اند، به جمع مشتریان این محصولات افزوده می‌شوند. برای نمونه اتومبیل پژو 206 یکی از محصولات سکسشوآل صنایع خودرو سازی پژو فرانسه است که امروزه حتی افرادی از این خودرو استفاده می‌برند که شاید کمترین توجه را به این ماهیت داشته باشند.

رسانه جنسی

شاید رسانه‌ها در عصر جدید مهمترین عامل اشاعه‌ی سکسشوالیته در جوامع باشند. البته رسانه‌های غربی بطور مستقیم و با ساخت برنامه‌های «پورنو» و دیگر رسانه‌ها از جمله رسانه‌ی ملی با ساخت برنامه‌هایی با ماهیت سکسشوآل، در شکل‌گیری ذائقه‌ی سکسشوآل مردم موثرند.

حضور زنان که البته باید هم صدای جذاب و هم سیمای خوبی داشته باشند، در برنامه‌ها و ایجاد یک ذهنیت مقایسه‌ای و تطبیقی برای مخاطب، عملاً بر شعله‌های جنسی جامعه می‌افزاید. البته این وقایع همگی در سطح ناخودآگاه افراد شکل می‌گیرد و همین ناخودآگاه منجر به ظهور و بروز رفتارها و کنش‌هایی می‌شود که ما آنها را با عناوینی مانند «بدحجابی»، «بی‌حجابی» و «ناهنجاری» و ... می‌شناسیم.

بی‌حجابی به مثابه‌ی یک کنش جنسی

آنچه در خصوص زیست جهان جنسی گفتیم، البته اندکی از این جهان سکسشوآل است که به طرق مختلفی سعی در کتمان ماهیت خود دارد. اما آنچه مهم است اینکه، رفتارها و ناهنجاری‌ها و حتی هنجارهای ما امروزه درون این زیست جهان درحال شکل‌گیری است. شاید دیگر در چنین عالمی تکیه بر «سخنِ» (Discourse) قدرت در ایجاد یک هنجار مانند، حجاب هم غیر ممکن و هم نامطلوب باشد. در زیست جهانی که ماهیت سکسشوآل دارد، تکیه بر «سخنِ قدرت» برای مقابله با مقوله‌ای مانند بی‌حجابی جز تشدید آن ناهنجاری هیچ نتیجه و فایده‌ای نخواهد داشت. تجربه سی سال گذشته در قالب «گشت ثارالله»، «گشت جندالله» و «گشت ارشاد» و ناکامی‌های آن‌ها مؤید این نظر است. 

 

سایت رجا نیوز ۱۲ دی ۸۹

اندوه در بهشت ( شعر ترجمه )

 http://poets.ir/index.php?q=node/1579 به نقل از سایت ادبی خانه شاعران جهان

 

 

در بهشت هم ساعت دلتنگی هست
ساعتی سخت
وقتی شک به ارواح حمله می‌برد
که چرا جهان را آفریدم؟ خدا در حیرت است
و می‌گوید: نمی‌دانم.
 
فرشتگان به تردید نگاهش می‌کنند
پرهایشان می‌افتد.
همه‌ی فرایض‌، بخشش، ابدیت و عشق
فرو می‌افتند
آن‌ها از جنس پرند.
 
یک پر دیگر
و کار بهشت تمام است.
خاموش،
بی صدای مزاحم
که از لحظه‌ی میان همه‌چیز و هیچ‌چیز سخنی بگوید.
و این یعنی،
اندوه خدا