به پیراهن های چرکین خانه ی همسایه که باد در جیب هیشان مخفی شده است پناه میبرم.
همسایه ات به کنار
ما همه شکل هم خلق شده ایم
برای گورهایی ککه پندار هایی هستند که واژه ای برایشان نمی توان یافت.
وقتی طلاها در دیگ های آهنی زنگ زده پنهان شده اند
همسایه ات به کنار
پس طلاها برای زنگ زدن خلق شده اند.
تن های دست دوم در بغل های اوراقی افتاده اند در
پاورقی قبرستان
آنطرف تر کرم ها
موجودات نازنین همیشگی در برابر مرگ حقیر ما
به عدالت فکر میکنند...
همسایه ات به کنار
عدالت اندازه ی دهان کرم ها خلق شده است.
آهن همان طلای بدبختیست که گول هوا را وزنگ زد
و مسخ شد.
زندگی همان قرار داد مرگ است که در کوره راه های
رهایی
فسخ شد.
پیام علی بخشی
ما زیر پل ها میخوابیم یا
پلها روی
خواب ما افتاده اند؟
سهم خروس در بیداری ما بیشتر است یا خورشید؟
شاید پل فقط جاییست که
خورشید از پشتش بیرون بیاید و
خروس من او را ببیند و نعره بزند
وشاید
خورشید گمشده ای دارد که هر روز به ما سر میزند؟
کاش زبان خروس ها لکنت نداشت
و کاش نور خورشید چشم را نمی زد
تا برای فرار از آن
به زیر پل ها
پناه ببریم.
پیام علی بخشی
دو تا گوش مخملی با پرده های پاره
پیام علی بخشی