قصد رفتن که میکنی
-رفته نرفته-
من ِ عاشق چنان می دود
که خودم جا می مانم...
---------------
راست راست راه میروی
و صاف زل میزنی به چشمانم.
تلاش بیهوده نکن...
به هیچ صراطی مستقیم نمیشوم.
----------
دلم را که می شکنی
قوم و خویش ستاره ها می شوم...
بی تردید آنها هم
روزی خورشید بوده اند...
توفان
به یک نگاه که شاعر شدم
تازه فهمیدم
چوپانها
چگونه پیامبر میشوند...