رفتنت را نکرده ام باور
گرچه دیگر بر نمی گردی
خاطرت را زدل نکرده ام بیرون
گرچه از خاطرم گذر کردی
┌┌┌┌┌
بوی پاییز فصل کوچ
فصل هجرتت
می رسد بر گوش
روی دیوار خاطرات من
عکس کهنه ات می زند لبخند
ما مسافران شهر بهار -
در راه زمستان مانده ایم
ما از دیار شب های یخ زده ایم
از سرزمین بادهای سوزان شرق
باد صبح ما را به کویر رانده است
و کویر پای ما را به گون های تنهایی و غربت بسته است.
ما زایش شکوفه ها را ندیده ایم
و صدای دل انگیز بلبلکان را نشنیده ایم .
حتی ستاره های شب از ما فراری اند.
با قصه های تلخ سرنوشتمان هر شب به خواب می رویم
و با آه و ناله های روحمان هر صبح دوباره بیدار نمی شویم.
دوباره تکرار می شویم. !!!