ما زیر پل ها میخوابیم یا
پلها روی
خواب ما افتاده اند؟
سهم خروس در بیداری ما بیشتر است یا خورشید؟
شاید پل فقط جاییست که
خورشید از پشتش بیرون بیاید و
خروس من او را ببیند و نعره بزند
وشاید
خورشید گمشده ای دارد که هر روز به ما سر میزند؟
کاش زبان خروس ها لکنت نداشت
و کاش نور خورشید چشم را نمی زد
تا برای فرار از آن
به زیر پل ها
پناه ببریم.
پیام علی بخشی
چی بگم والا؟؟؟؟؟؟؟؟
شاید!!!!!
موفق باشید اقای بخشی
علی بخشی هستم
درود بر پیام عزیز. اول این که شعر با یه جمله سوالی شروع شده و این به نظر من برای این شعر جالب نیس. تو سطر اول از «یا» خوب استفاده نکردی. حرف اضافه توی این شعر زیاد به چشم می خوره. مثال(و خروس- و نعره- و شاید- و کاش) واژه خروس هم با واژه های دیگه همجنس نیست. پیشنهاد می کنم به جای خروسُ ساعتو بذاری که تیک تاکش با لکنت هم بخونه. و آخر هم اینکه پایان بندی بسیار ضعیفه و اینکه نور خورشید چشمو بزنه دلیل محکمی نیست برای پناه بردن به زیر پل بلکه خیلی هم سطحیه.
البته این شعر نقاط قوت و خوب هم داره که بخصوص برای پیام توی این برهه از زندگی شعر یش واقعا امیدبخش و خوبه. تبریک می گم.
به نظر من نوشته های آقای علی بخشی بسیار خاص و قشنگه منکه لذت برم