انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

سیمین دانشور بانوی ادبیات معاصر ایران زمین



                                            سیمین هم از میان مارفت


سیمین دانشور عصر امروز (پنج شنبه 18اسفند ماه) پس از یک دوره بیماری در منزلش در سن 90سالگی از دنیا رفت.


سیمین دانشور (متولد 8 اردیبهشت سال 1300خورشیدی در شیراز) نویسنده و مترجم ایرانی است. وی نخستین زن ایرانی است که به شکل حرفه‌ای در زبان فارسی داستان نوشت.


مهم‌ترین اثر او رمان سووشون است که نثری ساده دارد و به 17 زبان ترجمه شده است و از جمله پرفروش‌ترین آثار ادبیات داستانی در ایران محسوب می‌شود.


وی همسر مرحوم جلال آل احمد نویسنده ی صاحب سبک ادبیات داستانی ایران است

دانشور همچنین عضو و نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران بود.

انجمن ادبی فردوسی در گذشت این بانوی هنرمند را به جامعه ی هنری تسلیت عرض نموده وشادی روحش را از یزدان پاک خواهان است

فقط برای لبخند

یارو زبونش می‌گرفته، میره داروخونه می گه: آقا "اشپیل" داری؟

کارمند داروخونه می گه: "اشپیل" دیگه چیه؟

یارو جواب می ده: "اشپیل" !

کارمنده می گه: والا ما تا حالا "اشپیل" نشنیدیم. چی هست این "اشپیل

یارو می گه: بابا "اشپیل"، "اشپیل"

 طرف می‌بینه نمی فهمه، می ره به رئیس داروخونه می گه اون میآد می پرسه: چی می‌خوای عزیزم؟ یارو می گه: "اشپیل"رئیس می پرسه: "اشپیل" دیگه چیه؟ یارو می گه: بابا "اشپیل" دیگه. این ورش "پیل" داره، اون ورش "پیل" دارهرئیس داروخونه می گه تو مطمئنی که اسمش "اشپیل"ه؟ یارو می گه: آره بابا خودم دائم مصرف دارم. شما نمی‌دونید "اشپیل" چیه؟ رئیس هم هر کاری می‌کنه، نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه یکی از کارمندای داروخونه  میآد جلو و می گه: یکی از بچه‌های داروخونه مثل همین آقا زبونش می‌گیره فکر کنم بفهمه این چی می‌خواد. اما الان شیفتش نیست رئیس داروخونه که خیلی مشتاق شده بود بفهمه "اشپیل" چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع برش داره بیارتش می‌رن اون کارمنده رو میارن. وقتی می رسه، از یارو می‌پرسه: چی می خوای؟ یارو می گه: "اشپیل"کارمنده می گه: "اشپیل یارو: آرهکارمنه می گه: که این ورش "پیل" داره، اون ورش "پیل" داره؟ یارو میگه: آره، همونهکارمند میگه: داریم! چطور نفهمیدن تو چی می خوای!؟ همه خیلی خوشحال شدن که بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد. کارمنده سریع می ره توی انبار و "اشپیل" رو میذاره توی یه کیسه نایلون مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارشهمه جمع می شن دور اون کارمند و با کنجکاوی می‌پرسن: چی می‌خواست این؟ کارمنده می گه: "اشپیل"می‌پرسن: "اشپیل"؟ "اشپیل" دیگه چیه؟ می گه: بابا همون که این ورش "پیل" داره، اون ورش "پیل" دارهرئیس شاکی می شه و می گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه "اشپیل" ور دار بیار ببینیم "اشپیل" چیه؟ کارمنده می گه: تموم شد آخرین "اشپیل" رو دادم به این بابا رفت


دلم خنک شد، آخر نفهمیدین "اشپیل" چیه !!! 

 

از وبلاگ http://pws.blogsky.com/ با نام شوهر جان

شکایت نامه به مدیریت بلاگ اسکای

با سلام
احتراما نشانی www.aafrk.blogsky.com  متعلق به انجمن ادبی فردوسی رباط کریم می بود که گوگل نیز نام انجمن را با این نشانی می شناسد . اما شرکتی تبلیغاتی و تجاری غیر قانونی اقدام به سرقت این ادرس نموده به طوری که خوانندگان انجمن با باز کردن لینک های خود و یا بازکردن نام انجمن در گوگل وارد وبلاگ تجاری فوق می شوند.خواهشمند است ترتیبی اتخاذ شود تا آدرس فوق حذف و به این وبلاگ مسترد گردد.

گفتنی است حروف اول انجمن ادبی فردوسی رباط کریم به عنوان آدرس وبلاگ AAFRK در نظر گرفته شده بود.
پیشتر از حسن نظر شما متشکریم.
 درودگر
مدیر انجمن و وبلاگ ادبی فردوسی رباط کریم

سجاده دلتنگی ها

بر سجاده دلتنگی هایم نشسته بودم ودیدگانم را به یاد چشمان شیدایت بسته بودم
وتابلو حیرت انگیز نگاهت را تجسم میکردم
و  دلم را در میان  بوته های خاطرات گم میکردم
غرق در دریای چشمانت شده بودم
ناگاه تو را در باغی که نجوای پرستوها در هیاهوی نسیم پر میزد احساس نمودم
چقدر آن لباس خاکی به تن لاله گونت آراسته شده بود
چشمانم را در آغوش مهربانت جای دادم
لبانت زمزمه سکوت داشتند
اما من با تمام دلم حرفهایت را شنیدم
آری تو لب بازی نکردی فقط چشمانت بودند  که درد  داشتند
چقدر آن لحظه حال خوشی به من دست داد پر پرواز را بر تن زخمی ام احساس نمودم
ودست نوازش خداوند گردی از نور بر صورت معصومت پاشیده بود
آنقدر که گمان کردم تو نیستی تکه ای از مهتاب رو به رویم ایستاده است
چفیه ات را  به دستانم هدیه دادی
دستهایت مرا رها کردند
قلبم به یک باره فرو ریخت
چشمان شیدایت از دور دستها با خزان دلم وداع گفتند
ومن کاروان  اشکهایم را  بدرقه راهت نمودم
وجای قدمهایت را از ستاره ها تر نمودم
چفیه ات را از سرزمین رویاهایم بیرون کشیدم ودر آغوشم جای دادم
هنوز عطر گل یاس تو را میداد شهید لاله گونم 

 

 

   سمیه محمودی

اندر احوالات جشنواره ی فرهنگی هنری بشری

از بهره کیکو ساندیس رفتم به جشنواره
دیدم ای دل غافل انگار که موز داره
حاجی داره این هوا مسول فرهنگیشه
حاج اقای اینجوری مگه که  پیدا میشه؟
دکور توو حد خارج مجری تو فاز اسکار
مهموناشون کی هستن یه مشت آدم بیکار
جای گل سرخ و سبز گلایول میدن بهشون
مگه اینجا فاتحست چیه دادن دستشون ؟
برای سرگرمی هم هی صلوات میدادن
تا مجلسم گرم میشد هی فرتی کات میدادن
میون این همه جشن تعزیه خون اوردن
برای گریه زاری مداح آخ جون آوردن
اخر دستگیرمون شد هدایتم شاعره
بچه ی اسبو خرم بابا همون قاطره
از در که بیرون زدم عجب صحنه ای دیدیم
یه صفه از زنو مرد پی بسته ای دیدم
اون بستهه چیه که اینجوری درگیر هستن ؟
برای دریافت اون همه راهارو بستن
آهان حالا فهمیدم اون خود مقصودمه
بسته ی کیکو ساندیس که همه وجودمه
دویدمو دویدم به سرصف رسیدم
تا بسته هارو دیدم از جای خود پریدم
وقتی موزارو دیدم کرو کرو کر خندیدم
دروغ چرا یه کمی همون جا من رقصیدم
اخر جشن چی مونده واسه من بیچاره

دو تا گوش مخملی با پرده های پاره


                                                          پیام علی بخشی