انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

هوای اعتصاب

دل به دریا می زنم در قیل و قال زندگی 

خسته از پژمردنم پشت خیال زندگی 

در اتاق فکر من آئینه تابوتم شده 

در نبردم در کما با احتمال زندگی 

کفش هایم رو به فردا پشت در کز کرده اند 

من پی دیروزم و حل سوال زندگی 

مثل یک گنجشک زخمی در هوای اعتصاب 

بی رمق نوک می زنم بر سیب کال زندگی 

در همین بازی گل یا پوچ دل وا مانده ام 

کیش و ماتم می کند رندانه فال زندگی 

عابری هم در گذر از کوچه ما هر زمان  

با خودش حرفی زند از ابتذال زندگی 

 

 

طاهری

منجی

بغض زمین آبستن فریاد ممتد 

در منجلابی مملو از درد نباید 

در آسمان ابری شعری نخوانده 

از ترس خط قرمز منشور باید 

طاووس زیبا بال خود را می فروشد 

وقتی زمین با یک قفس فرقی ندارد 

ما ناگزیر از سایه ی خود می گریزیم 

در ابتذال خود فریبی های ممتد 

آیا به کفش تا به تا پوشیده ی خود 

باید بخندی و نیندیشی مجدد؟ 

ما گم شدیم و دغدغه پیدا شدن نیست 

گاهی به مقصد می رسیم اما مردد 

دیوانه ای را می شناسم با تبسم 

از کودکان می پرسد آن منجی نیامد؟؟ 

 

 

مجید طاهری