انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

سجاده دلتنگی ها

بر سجاده دلتنگی هایم نشسته بودم ودیدگانم را به یاد چشمان شیدایت بسته بودم
وتابلو حیرت انگیز نگاهت را تجسم میکردم
و  دلم را در میان  بوته های خاطرات گم میکردم
غرق در دریای چشمانت شده بودم
ناگاه تو را در باغی که نجوای پرستوها در هیاهوی نسیم پر میزد احساس نمودم
چقدر آن لباس خاکی به تن لاله گونت آراسته شده بود
چشمانم را در آغوش مهربانت جای دادم
لبانت زمزمه سکوت داشتند
اما من با تمام دلم حرفهایت را شنیدم
آری تو لب بازی نکردی فقط چشمانت بودند  که درد  داشتند
چقدر آن لحظه حال خوشی به من دست داد پر پرواز را بر تن زخمی ام احساس نمودم
ودست نوازش خداوند گردی از نور بر صورت معصومت پاشیده بود
آنقدر که گمان کردم تو نیستی تکه ای از مهتاب رو به رویم ایستاده است
چفیه ات را  به دستانم هدیه دادی
دستهایت مرا رها کردند
قلبم به یک باره فرو ریخت
چشمان شیدایت از دور دستها با خزان دلم وداع گفتند
ومن کاروان  اشکهایم را  بدرقه راهت نمودم
وجای قدمهایت را از ستاره ها تر نمودم
چفیه ات را از سرزمین رویاهایم بیرون کشیدم ودر آغوشم جای دادم
هنوز عطر گل یاس تو را میداد شهید لاله گونم 

 

 

   سمیه محمودی