انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

دارها

در بستر خشکیده ی رود 

اشک  

اشک  

اشک 

اشک 

اشک ها ریختیم   

اما افسوس 

که دریچه چشمها 

دریاچه نمی زایند  

اکنون این منم 

که سرگردان و تکیده 

حول و حوش همین دیوارهای کج و معوج 

غوطه میخورم  

تورهای خفته در بستر 

مثل میله های اسیر قفس 

قبل از کشتن من 

 ذبح می شوند  

دریغا از مرگ در سکوت 

که پرواز را نمی پراند  

قاتلان با تیرها و دامهای رنگینشان  

پرواز را در قفس نمی کشند 

که قاتلان میله های مصلوبند  

آنگاه که پرندگان 

با نگاه های نوبتی 

در این گیرو دار تماشاگرند  

اسیران را  دارها 

دارها 

دارها 

دارها 

دارها 

آزادانه آزاد میکنند  

افسوس که دارها 

در سکوت  

زنده میشوند 

 

 

کاما

نظرات 6 + ارسال نظر
نادر امیدی شنبه 24 دی 1390 ساعت 16:14

با سلام
بسیار زیبا بود در بستر خشکیده رود اشک اشک اشک
جوش و خروش رود رادر ذهن تدائی میکند

مهسا سه‌شنبه 27 دی 1390 ساعت 13:59

درووووووووووووووود
خیلی کارتون خوبه
خوشحال شدم ماهم یه انجمن خیلی خوب توفرهنگسرا انقلاب تهران نواب پل کمیل داریم که با حضور استاد فرامرز عرب عامری شنبه ها ساعت4 برگزار میشه خوشحال می شم ببینمتون
موفق باشید
بدرووووووووووووود

شهرزاد چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 18:07 http://kash.blogfa.com

پیوند زده شدید

پیام علی بخشی شنبه 29 بهمن 1390 ساعت 13:58

از بهره کیکو ساندیس رفتم به جشنواره
اما ای دل غافل دیدم که موز داره
حاجی داره این هوا مسول فرهنگیشه
حاج اقای اینجوری مگه که پیدا میشه؟
دکور در حد خارج مجری تو فاز اسکار
مهموناشون کی هستن یه مشت ادمه بیکار
جای گل سرخ و سبز گلایول میدن بشون
مگه اینجا فاتحست چیه دادن دستشون ؟
برای سرگرمی هم هی صلوات میدادن
تا مجلسم گرم میشد هی فرتی کات میدادن
میون این همه جشن تعزیه خون اوردن
برای گریه زاری اخ جون مداح اوردن
اخر دستگیرمون شد هدایتم شاعره
بچه ی اسبو خرم بابا همون قاطره
از در که بیزون زدم عجب صحنه ای دیدیم
یه صفه از زنو مرد پی بسته ای دیدم
اون بسته چیه که اینجوری درگیر هستن ؟
برای دریافت اون همه راهارو بستن
آهان حالا فهمیدم اون خود مقصودمه
بسته ی کیکو ساندیس که همه وجودمه
دویدمو دویدم به سرصف رسیدم
تا بسته هارو دیدم از جای خود پریدم
وقتی موزارو دیدم کرو کرو کر خندیدم
دروغ چرا یه کمی همون جا من رقصیدم
اخر جشن چی مونده واسه من بیچاره
دو تا گوش مخملی با پرده های پاره

(اندر حکایات جشنواره بشری ) پیام علی بخشی

پیام دوشنبه 1 اسفند 1390 ساعت 11:00

با سلام آقای درودگر.لطفا شعر مارو هم بذارین روی صفحه اصلی تا دو نفر ببینن

آقای علیبخشی عزیز به روی چشم
امّا شما نمیخوای بعضی ایراداتشو اصلاح کنی ؟

پیام چهارشنبه 3 اسفند 1390 ساعت 11:51

چشم اقای درودگر.اما شما اونجاشو که اصلاح کردین خوب بود ممنون

دوست عزیز سلام
اصلاحیه کار آقای سلیمی بود
امید مقبول افتاده باشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد