انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

هر چه باداباد

باتو نخواهم ماند

باتو دگرهرگزنخواهم ماند

ازتودگرشعر پرازسوزوگداز،هرگز نخواهم گفت

دیگرسراغ قصه های تلخ و شیرین ــــ  خسرو وشیرین

باتونخواهم رفت

ازگفتن یک دوستت دارم

شب تا سحر بیخود برای خود

ازشادی بیحدومرز کودکانه ام

کاخی نخواهم ساخت

قصه نخواهم بافت

امشب همین امشب

دست همه داراییم راخاطراتم را ـــ دردست میگیرم

یک جامه دان امید برمیدارم وتنها

ازراه ترکستان

تفریح کنان ازمرز هیچستان ... ردمیشوم

شاید رسیدم ناکجا آباد

یاهر کجا آباد

ای مثل من شبگرد

من که دلم را ازکنار جوی مفت آباد پیدا نکرده ام

ای بدتراز من برسرهرکوی وبرزن ... تحت پیگرد

ای همچومن رسوا

من موی خود را درغمت جوگندمی کردم

برخویش میدانم که بدکردم

راه نشاطم خوب میدانم ... که سدکردم

دیشب ولی راحت نشستم چون ابوریحان

تاصبح آن نادرستاره ام رصد کردم

عزم خودم راجزم کرده ام

امشب همین امشب

داراییم این چند دفتر را

برداشته ازمرز هیچستان

رد میشوم ... امشب همین امشب

تاهرکجا باشد 

هرجا خدا خواهد 

 تا هرچه باداباد 

 

سلیمی

نظرات 5 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 1 آذر 1390 ساعت 21:11

سلام همشهری عزیز با تشکر از این که به وب سایت خودتان خوش آمدید.
با تشکر از مدیریت وب سایت

سام سه‌شنبه 1 آذر 1390 ساعت 21:12 http://www.hayataliakbar.goo.ir

همشهری عزیز سلام
ممنون از این که به وب سایت خودتان خوش آمدید
با تشکر از مدیریت محترم وب سایت

غریبه پنج‌شنبه 3 آذر 1390 ساعت 11:55

نسیم ارام میپیچد در این صحرا
نسیم یاس و نومیدی چه بی پروا
چه رنجی میکشد دیروز از امروز بی فردا
شقایق های پوسیده لب پاییز بوسیده
پرستو ها همه رفتند وطعم بوسه و گل را به جای دیگری بردند
به جای هی هی چوپان در این صحرا
در این صحرای بی اب و علف عریان
فقط بغض است و فریادو دلی پر درد از طوفان
و گرگان در کمین بره ها ماندند بغض ها را برده و فریادها را در گلو خوردند

سلام شاعر گرامی. لطفا شعر نیمایی خود را در کلاس قرائت و پس از نقد و تغییرات احتمالی جهت انتشار در سایت ارائه فرمایید.با تشکر بی اندازه

توفان چهارشنبه 16 آذر 1390 ساعت 01:40

جناب سلیمی استاد گرانمایه سلام.
بسیار لذت بردم از طبع همواره زیبایتان و عرض ادب مرا بپذیرید.
حق نگهدارتان

سپاس از شما جناب توفانی گرامی

توفان چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت 04:00

به یک نگاه که شاعر شدم
تازه فهمیدم
چوپانها

چگونه پیامبر میشوند...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد