انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

مرام هستی

تو ای صمیمی ترین سرود تمام هستی 

تو آن شهابی که کودکی را بهانه کردی 

تو شهر آشوب دیگری را ترانه کردی 

سپاه سرخی به سوی جانم روانه کردی 

به شب شبیخون دیگری عاشقانه کردی 

تو چون شقایق لطافتی در مشام هستی 

به اشک گرمی،دلم به شعر کرانه بردی 

به آه گرمی،سکوت ناباورانه بردی 

به سحر و افسون،دل مرا ماهرانه بردی 

به باغ سبز نگاه خود، شاعرانه بردی 

دو صد خم می بده بریزم به کام هستی 

تو ای کبوتر که هر زمانی زمانه ی تو 

ببین تپل طفل ِ سر هوا را نشانه ی تو 

منم پریشان عشوه ی کودکانه ی تو 

به یاد افسون چشمک جاودانه ی تو 

به مهرگان گشته همچو شهد از تو کام هستی 

بنوش و میجو زجام هستی مرام هستی 

 

پریشان

به تمام ایرانیان

باور کن این زمین دلش از دست ما پر است

تاریخ از صداقت آئینه دلخور است 

از روزهای درد فقط خاطرات ماند
از جنگ سرفه های پر از خون برات ماند 

 هان! از کجای قصه بدی را بلد شدیم
دیروز خوب بوده و امروز بد شدیم  

 

ـ بد! مثل قاتلی که به خون تکیه می کند
دارد زمین به حال بدم گریه می کند... 

آن روزها برای همه پشت می شدیم
ما فرق داشتیم ولی مشت می شدیم 

نامرد در مقابلمان پست و ریز بود
حق هر کجا که بود بزرگ و عزیز بود 

تا این که ذره ذره غباری بلند شد
عزت نشست. خفت و خواری بلند شد 

برخی که جنگ بود و نبودند آمدند
آوارسنگ بود و نبودند آمدند 

سوگند خورده اند که پابند می شوند
احساس کرده اند خداوند می شوند! 

کم رنگ شد چقدر تمامی اصل ها
افتاد بوی تفرقه در بین نسل ها 

گاهی تبر زدند به ریشه. اثر نکرد
"کاری که کرد تفرقه با ما تبر نکرد" 

هر روز زخم تازه به این اتحاد خورد
پشت تمام معتقدان نیز باد خورد 

در راه کسب قدرت هر چیز می دهند
این خاک را به قیمت یک میز می دهند 

ارکان پیشرفت زمان را گرفته اند
از ما غرور میهن مان را گرفته اند 

تاریخ هم به آینه ها خو نمی کند
این آبروی رفته به ما رو نمی کند 

 ای آبروی روز مبادای روزگار
منت گذار بر سر ما. آبرو بیار... 

 


 از وبلاگ: (شاعرترین حباب)   از دوست قدیمی و همشهری رحیم کریمی

shaertarin.blogfa.com

شپش

یک عمر پر از تنش لهم کردی تو 

با زجر کشش مکش لهم کردی تو 

گفتم به امید عاشقم خواهی شد 

افسوس که چون شپش لهم کردی تو 

 

کاما

فوتبال سکسی است و لایی زدن لذت سکسی دارد- طنز نیستا!!

زیست جهان جنسی و مقوله‌ی حجاب

دکتر‌ اکبر جباری*

درباب حجاب و بی‌حجابی، سخنان زیادی گفته‌اند و می‌توان گفت. می-خواهم در این خصوص از منظر فلسفه‌ی سکس به نکاتی توجه نمایم که غالباً مورد غفلت قرار می‌گیرد.

بی‌حجابی، یا بد حجابی، در جامعه‌ای مانند ایران، علل متعددی دارد که این علل در مجموع، عالمی را برای ایرانیان بطور عام ساخته است که من از آن به «زیست جهان جنسی» و یا «عالم سکسشوال» یاد می‌کنم.

در جامعه‌‌ای که معماری، شهر سازی، ترافیک، صنعت، ورزش، هنر، رسانه، سینما، سیاست و بسیاری از امور آن ساختار و ماهیت سکسشوآل دارد، بطور طبیعی، رفتار افراد نیز ماهیت سکسشوآل پیدا می‌کند. یکی از مظاهر این زیست جهان، «بی‌حجابی» و یا «بدحجابی» است. بی‌حجابی، کنشی است از یکسو هم معلول زیست جهانِ سکسشوآل است و ازسوی دیگر هم علت آن. در این مقال سعی خواهم کرد کمی درباب این «عالم» و «زیست جهان» سخن بگویم.

معماری جنسی

توجه به معماری اصیل اسلامی ایران، بسیار در فهم ماهیت سکسشوآل معماری مدرن موثر خواهد بود. معماری اصیل ایرانیان، در ذات خود «عفیف» بود. عناصری مانند «اندرونی» و «بیرونی»، «مطبخ»، حتی کلون در که یکی برای اهل خانه که محرم بودند و دیگری برای بیگانه که نامحرم بود. همه‌ی این عناصر در یک ساختار مناسب و محاسبه شده در خدمت «کلی» بود که نام این کل «خانه» بود. خانه، محل امنیت و آسایش بود تا در آن، اهل خانه به «سکینه» برسند. پاکی و عفت از در و دیوار خانه‌ی ایرانی می‌بارد.

اما در مقابل، معماری مدرن با عناصری که اساساً خانه را تبدیل به یک «سرپناه» کرده است. آدمی خسته از فعالیت اجتماعی شب هنگام به یک سرپناه نیاز دارد و خانه چنین جایی می‌شود، همچنان‌که مسافرخانه، هتل، حتی زیر یک پل و داخل باجه تلفن نیز می تواند برای کسانی «سرپناه» باشد. دیگر چیزی به نام «سکینه» و «آرامش» و «عفت» در این معماری معنا ندارد. همه چیز بطور آشکار و لخت عرضه می‌شود. باید از کمترین فضا برای بیشترین منفعت استفاده کرد. آشپزخانه «باز» می‌شود. آشپزخانه‌ی «اُپن» نماد روسپیگری معماری مدرن است. حتی حمام نیز می‌تواند شیشه‌ای باشد. نیازی به پوشیدگی نیست. هیچ حریم خصوصی وجود ندارد. سایه‌ی «برج‌ها» بر روی خانه‌های سنتی، و ساختمان‌های دیگر سنگینی می‌کند. دیگر عفت در معماری وجود ندارد. چنین معماری در ذات خود سکسشوآل است.

شهرسازی جنسی

شهر مدرن شهری است برای انسان مدرن و همانگونه که معماری انسان مدرن ماهیت سکسشوآل می‌یابد، شهر نیز از همان ماهیت تبعیت می‌کند. عناصر شکل دهنده‌ی شهر مدرن عناصری است برای ایجاد «لذت» بیشتر. ساختمان‌های بلندی که اشراف کامل به ساختمان‌های کوچک مجاور دارند و تا اتاق خواب ساختمان‌های مجاور را در دید خود می‌آورند. همه چیز در چشم‌انداز سکسشوآل مستقر می‌شوند. اتوبان‌ها و بزرگراه‌هایی که می‌توان با سرعت در میان انبوه اتومبیل‌ها «لایی» کشید. «لایی» کشیدن در ترافیک خیابان‌ها و لذت حاصل از آن، یک کنش سکسشوآل است. چنین کنشی، شب‌ها در اتوبان‌ها لذت بیشتری تولید می‌کند.

ورزش جنسی

ماهیت ورزش‌های قهرمانی امروزه کاملاً سکسشوآل است. ورزش قهرمانی اساساً دیگر ورزش نیست چراکه دیگر نه برای سلامت بلکه برای تولید لذت است، لذتی سکسشوآل.

شاید مفهوم سکس در ورزشی مانند بدنسازی، بسیار آشکار باشد، هنگامی که شخص بدنساز در برابر آیینه می‌ایستد و اندام خود را نظاره می‌کند. آیینه ابزاری لازم برای این «خود ارضایی» بدنساز است. اما نه تنها بدنسازی بلکه همه‌ی ورزش‌هایی که امروزه به ورزش قهرمانی بدل شده است، چنین ماهتی دارند. فوتبال را در نظر آورید. شاید ماهیت سکسشوآل فوتبال بسی شدیدتر از دیگر ورزش‎های قهرمانی باشد. عناصر جنسی موجود در این ورزش، به شکل فزاینده‌ای سکسشوآل است.

داخل کردن یک توپ درون یک سوراخ (دروازه) و لذت حاصل از این فعل. لایی زدن بازیکن مقابل به مثابه یک حریف جنسی و لذت حاصل از آن برای شخص فاعل(لایی زن) و خشم مفعول(لایی خور). فریادها و خوشحالی‌ها و حتی عصبایت‌های حاصل از برد یا باخت، همگی کنش‌هایی سکسشوآل هستند.

صنعت جنسی

تولیدات صنعتی با طراحی‌های مدرن گرچه همگی در خدمت تولید لذت هستند، اما با ابداع مفهوم «طراحی جنسی» (sexual design) در تولیدات صنعتی، این مفهوم بطور رسمی و با آگاهی تمام پا به عرصه صنعت نهاد. امروزه بسیاری از صنایع بزرگ دنیا در طبقه بندی محصولات خود، محصولاتی را با همین عنوان طراحی و تولید می‌کنند. گرچه ابتدا این مفهوم به دلیل طبقه بندی مشتریان و شناخت ذائقه آنا پدید آمد، چراکه برخی از افراد به عناصر سکسشوآل علاقه نشان می‌دادند، اما به تدریج این محصولات در سطح جامعه شروع به ذائقه سازی می‌کنند و حتی کسانی را که هیچ توجه‌ای به نمادها سکسشوآل نداشته‌اند، به جمع مشتریان این محصولات افزوده می‌شوند. برای نمونه اتومبیل پژو 206 یکی از محصولات سکسشوآل صنایع خودرو سازی پژو فرانسه است که امروزه حتی افرادی از این خودرو استفاده می‌برند که شاید کمترین توجه را به این ماهیت داشته باشند.

رسانه جنسی

شاید رسانه‌ها در عصر جدید مهمترین عامل اشاعه‌ی سکسشوالیته در جوامع باشند. البته رسانه‌های غربی بطور مستقیم و با ساخت برنامه‌های «پورنو» و دیگر رسانه‌ها از جمله رسانه‌ی ملی با ساخت برنامه‌هایی با ماهیت سکسشوآل، در شکل‌گیری ذائقه‌ی سکسشوآل مردم موثرند.

حضور زنان که البته باید هم صدای جذاب و هم سیمای خوبی داشته باشند، در برنامه‌ها و ایجاد یک ذهنیت مقایسه‌ای و تطبیقی برای مخاطب، عملاً بر شعله‌های جنسی جامعه می‌افزاید. البته این وقایع همگی در سطح ناخودآگاه افراد شکل می‌گیرد و همین ناخودآگاه منجر به ظهور و بروز رفتارها و کنش‌هایی می‌شود که ما آنها را با عناوینی مانند «بدحجابی»، «بی‌حجابی» و «ناهنجاری» و ... می‌شناسیم.

بی‌حجابی به مثابه‌ی یک کنش جنسی

آنچه در خصوص زیست جهان جنسی گفتیم، البته اندکی از این جهان سکسشوآل است که به طرق مختلفی سعی در کتمان ماهیت خود دارد. اما آنچه مهم است اینکه، رفتارها و ناهنجاری‌ها و حتی هنجارهای ما امروزه درون این زیست جهان درحال شکل‌گیری است. شاید دیگر در چنین عالمی تکیه بر «سخنِ» (Discourse) قدرت در ایجاد یک هنجار مانند، حجاب هم غیر ممکن و هم نامطلوب باشد. در زیست جهانی که ماهیت سکسشوآل دارد، تکیه بر «سخنِ قدرت» برای مقابله با مقوله‌ای مانند بی‌حجابی جز تشدید آن ناهنجاری هیچ نتیجه و فایده‌ای نخواهد داشت. تجربه سی سال گذشته در قالب «گشت ثارالله»، «گشت جندالله» و «گشت ارشاد» و ناکامی‌های آن‌ها مؤید این نظر است. 

 

سایت رجا نیوز ۱۲ دی ۸۹

اتل متل باباجون

اتل متل توتوله 

کودک و قرض و قوله 

                         بابای من فقیره 

                   تو بی پولی اسیره 

کله ی صب خروسخون 

با حال زار و بی جون 

                    خورشید و جا میزاره 

                   می ره که پول بیاره 

شب که میشه بی زبون 

خسته میاد و حیرون 

                  با اون چشای غم دار 

                    ببینه ما رو بیدار 

ما خواب و باز دیر اومد 

امشب ولی شیر اومد 

                 گاوه حسن شیرداده؟ 

                     اومدی با افاده؟؟ 

شاخای غول آوردی؟ 

انگاری پول آوردی 

                صورتو با چی سوختی؟؟ 

                  دوباره خون فروختی؟! 

گاوه توی هندسون 

زاییده شد برامون 

                  بابای من مریضه 

                  تب از چشاش میریزه 

رفته ولی سرکار 

تا روزگار نشه تار 

                  شب شد و بابا اومد 

                     با چن مشما اومد 

بگو مگو شو دیدم 

از دهنش شنیدم 

                    دوباره پول نداره 

                   میخواد بشه سه کاره 

کاشکی علیل شه دستم 

عروسکو نخواستم 

                 بشین پیشم باباجون 

                   الهی من فداتون 

هاچین کنار واچین 

پای غماتو ور چین

جلالی

بغض پنهانی

صدای باد می اید  

صدای ضجه ی طوفان 

 صدای بغض تنهایی 

 چو تیری می خورد بر جان   

۰

 صدای گریه ی دیوار  

که نم نم میشود اوار 

 صدای وهم تنها یی  

دلش را می دهد ازار   

۰

 چه تنهایی غمگینی  

کسی او رانمی بیند 

 کسی از باغ چشمانش 

 نگاهی را نمی چیند   

۰ 

درختی زرد و خشکیده 

 تبر بر ریشه اش خورده 

 که این سیلاب تنهایی 

 تمام هستی اش برده   

۰ 

مثال ابر بارانی 

 که دارد بغض پنهانی 

 اسیر بی سرانجامی  

شده در خویش زندانی  

۰ 

 صدایی بی صدا امد  

دلش لرزیدو عاشق شد 

 وشب اهی کشید اری  

تو گویی صبح صادق شد 

۰  

 صدایی بی صدا او را  

چنان محو تماشا کرد  

تمام هستی خود را 

 و خود را نیز حاشا کرد  

 

 

                                                            چهاردولی

پینوزیدنت

حرف که می‌زنی
هزاران گوش دراز می‌شود
و یک دماغ.  

 

 

درفشی

گلم سلام

گلم سلام،سلام 

شنیده ام سرحالی و شاد... 

خوش باشی 

همیشگی و مدام 

سرت سلامت باشد،لبت پر از لبخند 

خانه ات آباد،کامت همچون قند 

مرا که حالی نیست 

گرچه ... نپرسیدی 

ولی خیالی نیست 

به چشم خسته ی من خار شب فرو رفته 

و دستم از هیجان نگاه تو خالی است 

شکایت از تو ندارم 

بیا و باور کن 

اگرچه جای تو خالی و درد من بسیار 

وگرچه چشم تو دارو و چشم من بیمار 

ولی به جان عزیزت که من نمیخواهم 

دقیقه ای تو و آن لحظه های شاد تورا 

به غصه های حقیر خود بیالایم 

پس آنچه را که من امشب به اشک چشم نوشتم 

برای کلبه ی خاموش خویش می خوانم 

گلم...خداحافظ... 

 

 

پریشان