انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

انجمن ادبی فردوسی رباط کریم

پایگاه ادبی شاعران رباط کریم

نیستی ولی...

رفته ای و من دلم هزار راه می رود 

رفته ای و من دلم هزار بغض می کند 

رفته ای و من که جز تو محرمی نداشتم 

جز تو در ترانه ام 

یک بهانه ی غمی نداشتم 

دلخوشی ساده ای 

قصه ای ؛ شبی؛ دمی نداشتم 

بازهم ؛ گریه ام دوباره بغض می کند 

قصه ام به قعر چاه می رود 

رفته ای ؛ و هیچ شانه ای برای گریه ام 

بالش خیال خوش نمی شود 

هیچ خنده ای برای غصه ام 

عامل فراغتی 

هیچ چشم اشکبار خسته ای 

مثل چشم های تو  

مرهمم غزال خوش نمی شود 

رفته ای و عادت همیشگی چشم من به دیدنت 

عادت همیشگیِ دست من برنوازش به بر کشیدنت 

ترکِ من نمی شود 

عادت مشام من به بوی تو 

عادت دویدنم به سوی تو 

حس لمس موی تو 

عادت ترانه با صدای تو شنیدنم 

عادت ِ به شعر گفتنم 

و خواندنم  

و تو شنیدنت 

ترک من نمی شود 

من غریبه ام ؛ غریبه ای که در دیار دور 

آشنای من توئی 

رفتن تو آشنا؛باورم نمی شود 

رفته ای بهشت من؛بهشت من کنار توست 

بی قراریم ببین؛ چشم های بسته ام؛ این دل َ شکسته ام 

همیشه بیقرار توست 

رفته ای بهشت من جهنمی به پا شده 

در فراقت ای گلم عجب غمی بپا شده 

این دگر چه آتشی است 

در نبودت ای پرنده ؛ ای نسیم 

واقعا قیامتیست  

نیستی و زندگی قحطسالی است  

تشنه ام و چشمه خشک و جویبار خالی است  

نازنین در این کویر جویبار گم شده 

ابر هم عقیم و سایه سوخته 

پشت این همیشه سبز خم شده 

نیستی و شعر عاشقانه ام سیاه شد 

شادیم تباه شد 

با همه سیاهی و تباهیم 

باز هم در عین بی پناهیم 

در فضای ذهن من نوید هست 

در ته دلم هنوز امید... هست 

نیستی ولی در این تهی ِ یاْس 

یک قشنگ سبز با نشاط هست 

لقمه طراوتیو شبنمی 

نان و سبزه ای در این بساط هست 

 

{پریشان}

نظرات 2 + ارسال نظر
قاصدک دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 ساعت 20:29

وقتی چند بار خواندم
تازه فهمیدم :
از تو شعر خواندم
لذت دوباره بردنم
بر غم و ترانه ات
اشک غم چکیدنم
ترک من نمی شود.

سلیمی چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 ساعت 21:51

جناب درودگر عزیز باسلام لطفاً اصلاح شود [نیستی وزندگی کویر قحط سالی است]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد